در سایه سار بابا لنگ دراز!

ساخت وبلاگ

تقدیم به  پزشک خیری که می خواهد گمنام بماند!

به روایت دکتر علی میرزامحمدی

/چندی پیش پزشک خیری در تماس تلفنی با من، خواستار ارایه لیستی از دانش آموزان دوره ابتدایی بدسرپرست یا بی سرپرست شد تا پس از بررسی آنها، حمایت مالی عده ای از آنها را  بر عهده بگیرد و بی آنکه نامش فاش شود ماهیانه مبلغی به حساب آنها واریز کند.

حرکت خیر این پزشک خیر بی شباهت به داستان رمان معروف بابا لنگ دراز اثر جین وبستر، نویسندهٔ آمریکایی نیست.این رمان ماجراهای یک دختر جوان به نام «جودی آبوت» را در سالهای تحصیل در کالج بازگو می کند.

جودی برای یک مرد ثروتمند و خیّری که تابه‌حال او را ندیده‌است ولی حمایت مالی او را بر عهده گرفته است مجبور است نامه بنویسد. این نامه ها نوعی ادای دین به حامی جودی تلقی می شود.

جودی آبوت لقب بابا لنگ دراز را برای حامی خود انتخاب می کند. چراکه در اولین و تنها دیدار خود با این مرد خیر در پرورشگاه  تنها برای لحظاتی کوتاه موفق می شود تصویری مبهم و سایه مانند از او ببیند چراکه وقتي اتومبيلي براي سوار كردن او جلو می آید روشني چراغها به هيكل او می افتد و سايههاي درازي از پاهايش به ديوار منعكس می شود .

 

جودی در اولین نامه خود می نویسد

" احساس ميكنم خانوادهاي پيدا كردهام... حالا نميدانم شما را چه خطاب كنم، چون هيچ اطلاعي از شما ندارم.

 ولي آنچه مسلم است شما پاهاي درازي داريد و من تصميم گرفته ام، شما را بابالنگ دراز خطاب كنم، اميدوارم به شما برنخورد، اين شوخي بين ما دو نفر خواهد بود...»

 

اما من این پزشک جوان را می شناسم! تصویر او برای من تصویری سایه مانند نیست.او نه پاهایی بلند دارد که او را بابا لنگ دراز بنامیم و نه کودکان مورد حمایت او به مرحله ای از قدرت تخیل و نوشتار رسیده اند که بتوانند احساسات صادقانه خود را به هنرمندی جودی آبوت برایش بازگو کنند.

 

این کودکان معصوم و پاک به حامیان صادقی نیاز دارند که بی آنکه شرم برچسب دست دراز کردن به این و آن را داشته باشند با خیالی آسوده به اینده خود بیندیشند.

همینکه با این تصور سر کنند که کسی به فکر آنهاست کفایتشان می کند. آنها راه خودشان را پیدا می کنند.

هرچند کودکان مورد حمایت این پزشک خیر به مرحله ای از آفرینش ادبی نرسیده اند که احساسات خود را شاعرانه بیان کنند اما یقیین دارم که در اعماق قلبی خود این پزشک دیوانی از عشق و امید در حال شکل گرفتن است!؟

او که در عکسهای پروفایل خود همیشه در کنار پسرش دیده می شود فرزندان مورد حمایتش را نیز به اندازه فرزندش دوست دارد.

فکر می کنم اگر این کودکان خلاقیت و ذوق نوشتاری داشتند چیزهایی در سپاس از این خیر بر کاغذ جاری می کردند که بی شباهت به این نوشتار جودی آبدت نباشد :

 

"بابا لنگ دراز عزیزم!

 

تمامی دلخوشی دنیای من به این است که ندانی و دوستت بدارم!

 

وقتی میفهمی و میرانی ام

 

 چیزی درون دلم فرو می ریزد....چیزی شبیه غرور!

 

بابا لنگ دراز عزیزم!

 

لطفا" گاهی خودت را به نفهمیدن بزن و بگذار دوستت بدارم.....

 

بعد از تو هیچکس الفبای روح و خطوط قلبم را نخواهد خواند....

 

نمیگذارم.....نمیخواهم...!

 

بابا لنگ دراز! همین که هستی دوستت دارم...

 

حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم....!"

بگذارید پدرانه بنویسم!...
ما را در سایت بگذارید پدرانه بنویسم! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mirzamohammadi بازدید : 128 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 16:36